• وبلاگ : شعر و احساس
  • يادداشت : نگاه اول
  • نظرات : 2 خصوصي ، 27 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سپيده 

    ديروز پس از مردن ادم برفي

    شد آب تمام تن آدم برفي

    امروز دوباره كودكي را ديدم

    سرگرم به جان دادن آدم برفي

    او دكمه ي چشم هاي زيبايش را

    مي دوخت به پيراهن آدم برفي

    او شال ندارد ،نه!ولي دستش را

    انداخته برگردن آدم برفي

    خورشيد طلوع كرد ، كودك برداشت

    آهسته سر از دامن آدم برفي

    هي برف به آفتاب مي زد ، مي گفت

    برگرد !...برو!... دشمن آدم برفي

    جاودان باشيد و سرافراز..