به نام آنکه دلها را صفا داد
به آدم جانشيني خدا داد
هنرمندي که با خلق هنرمند
روان آدميت را جلا داد
گٌل از کِل آب از ابر آفريدي
خودت عشق وخودت صبر آفريدي
بري خون کردن دلهاي عاشق
هزاران نازنين را پروريدي
از اول نام ما با خون نوشتند
زکل ماجرا بيرون نوشتند
تو را وقتي که ليلي آفريدند
همان موقع مرا مجنون نوشتند