• وبلاگ : شعر و احساس
  • يادداشت : پدرم دوستت دارم!!
  • نظرات : 10 خصوصي ، 68 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5      >
     

    سلام

    عيد ت مبارك

    وبلاگ زيبايي داري . شعرت هم سر شار از احساس و عاطفه هستش

    خصوصا رنگ آبي حال و هواي دل انگيزي به وبت داده.

    براي پدرت آرزوي سلامتي دارم .

    پيروز باشي هميشه

    سلام

    عيدتون مبارك

    انشاالله خدا شفاي همه مريضها رو بده شفاي پدر شما رو هم به زودي زود بده

    هميشه شاد و بهاري باشيد

    سلام

    حال پدر بزرگوارتون چطوره؟

    ان شاا... كه بهبود كامل حاصل شده باشد.

    شعري تازه از انتظار روي در و ديوار قصر نگاشتهام و در انتظارت هستم

    سلام خوبين ؟

    ممنون كه به وبم اومدين ..... شغراتونم خيلي قشنگه .....

    امدوارم پدرتونم زودتر خوب بشن....

    اگه اهل ترانه هاي عاشقانه هستي از تو دعوت به همکاري ميکنم.
    بيا تو وبلاگم خودت رو محک بزن .
    ازعشق گفتن...
    http://www.romance.parsiblog.com

    سلام آقا شايان

    اميدوارم كه پدرتون هرچه سريع تر سلامتي شون را بدست بيارند .

    ما همگي براشون دعا ميكنيم .

    درضمن فرا رسيدن عيد غدير راهم به شما تبريك ميگم .


    با سلام _با تو هستم هم وطن عزيز ، به تو دوست گرامي ، خواهر يا برادر ايراني ، با تو هستم که تا نوک بيني ات را نمي بيني ، با تو هستم که دستهاي خسته و رنج کشيده را نمي فشاري ، با تو هستم که با خودت هم قهري ، مي گويي مسلماني و سلامت را قورت مي دهي ، مي گويي آزاده اي و معناي آن را نمي داني ، مي گويي انساني و از انسانيت ، بشر بودن را آموخته اي ، مي گويي ساده بودن را دوست داري اما با راه رفتنت فخر فروشي مي کني ، مهرباني را به صندوقچه فراموشي سپردي و محبت را به زير خاکستر بزرگي پنهان کردي تا همچنان دستاني محتاج محبت و مهرباني به بازار سياه بروند . اي کاش !(1)

    هنوز بازار صداقت مشتري داشت وقتي به ياد مي اورم که چطور مقابلم مي ايستي و با شهامت دروغ مي گويي دلم براي کودکي ام تنگ مي شود براي آن روزي که از پاکت ميوه ها دو تا سيب را پشتم پنهان مي کردم تا با تو تقسيمش کنم و وقتي مادر مي پرسيد کجا دستهايم شل مي شد بغض مي کردم اشک تو چشمام لونه مي کرد و سيبها از دستم مي افتاد ، چقدر دلم براي روزهاي بي ريا تنگ شده ، اي کاش مي شد آدم بزرگها آرزو کنند و به آرزوي دست نيافتنيشان برسند اي کاش بار ديگر بچه مي شديم که از بچگي چيز بدي ياد ندارم و اين ما بزرگترها هسيم که بديم و در دنياي بد خود گم شده و اگر پيدا شويم خود را زنداني دروغ و ريا مي کنيم افسوس............متن تقديمي به وبلاگ آدمكها.ازخانم سايه باراني.باسپاس از ايشون و شما خواننده گرامي.درضمن شمارو فراموش نكردم عزيز.(۲)

    سلام شايان جان مرسي كه به وبلاگ من سر زدي شعرهات هم خيلي قشنگه همش از احساس ريشه ميگيرد . اميدوارم هميشه موفق و سر بلند باشي و با موفقيعت هاي روز افزون منتظر شما هستم

    سلام

    وبلاگ خيلي خوشکلي داري

    ممنمونم که به ما سر زدي
    سلام ممنون كه سر زدي اسطورهاي به نام پدر جاي بسيار تامل ولي واينكه پدر در نظر شما چه ويژگي ابزاري داره وايا پر داختتون تووقاب موثر هست يا نه بستگي به دريچه ي ديد شما داره ايا تها يك بهانه هست يا چيزي بيشتر از ان موفق باشي
    دستانم را بسويت دراز کردم تا همسفر من باشي در اين راه دراز...

    سلام

    وبلاگ يا بهتره بگم نوشته هاي فوق العاده اي داريد.

    به من هم سر بزنيد خوشحال ميشم از نظرات شما بهرمند بشم.

    سلام

    شايان عزيز اميدوارم هر چه زودتر حال پدرتون خوب بشه

    سلام .. اميدوارم هر چه سريعتر به حق 14 معصوم حال پدرتون خوب بشه و ايشون بهبودي كامل ر و كسب كنن .. من امروز 14 تا صلوات براي ايشون ميفرستم ..
    پاسخ

    ماني عزيز ممنون که اومديد محتاج دعا....

    شايان جان سلام

    اميدوارم حال پدر عزيزت رو به بهبود باشه پدر هميشه بت زندگي پسره لااقل براي من كه اين بوده .

    داداش كف گير خورده ته ديگ امدي سراغ من شما بايد ميرفتي سر وقت بزرگا منت گذاشتي كه به ما هم سر زدي

    شعر با احساسي بود فقط به نظر من اينجا را اگه روش كا ر كني بهتره ((هر دو از اسمان))

    جاري باشي بازم آرزوم خوبي پدر عزيزته

     <      1   2   3   4   5      >