• وبلاگ : شعر و احساس
  • يادداشت : پايان عشق
  • نظرات : 23 خصوصي ، 61 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    آه ...دردا ...اي آه ...دادا ...

    شب است ....مي خواهم خود را بنويسم !

    نفس عميقي کشيدم ....آري،هستم !

    قلبم مي زند ....آري ،عاشقم!

    مي دانم که جز يأس نخواهم نوشت و جز از رنج نخواهم گفت !

    مگر من چيستم جز اندوه؟ ! جز درد؟ ! جز آه و ناله ؟!

    من همينم ! به اين کوچکي ! تا اين حد تهي !

    نه نوري ! نه غروري ! نه راهي ! نه راهنمايي!

    من کيستم جز افتاده اي خسته ! يک پاشکسته ي بي بال !

    کجايي بوده ام جز يک خلوت گزينِ تنها !

    چه کرده ام ! جز فزاينده ي درد ! جز ساطع گر احساس !

    ديگر کششي ندارم! تنم همراهي نمي کند ! روح و روانم خسته اند !

    مست نيستم ! پرخاشگر و پرگو نيستم !

    تو گماني که من خيال پردازم !

    يک از هزاران عاشق !

    آه ..کيست که مرا ياري کند ؟

    من به دنبال يک جان پناهم !

    اين قالب که در آنم بسيار تنگ است !

    مي خواهم بي قالب شوم ! عريان و رها !

    آري ...من چه مي توانم باشم جز يک رسواي بيمار !

    مني که براي اشکهايم گريسته ام ! براي خنده هايم هم !