زمزمه اي در تنها يي
براي خودم نامه گاهي نوشتم
ز دنياي پر اشتباهي نوشتم
تو از شام دلتنگي من نوشتي
من از لحظه بي پناهي نوشتم
كه تا خواندني تر شود متن عمرم
ز چشمان مست و سياهي نوشتم
براي هواي بهاران جانت
ز رود و درخت و گياهي نوشتم
براي رها گشتن از درد ديرين
من از تهمت و بي گناهي نوشتم
كه تا قدر همواري ره بداني:
ز پيچ و خم كوره راهي نوشتم
ز تاريكيه كوه و دره گذشتم
كه از آفتاب پگاهي نوشتم
از اينرو كه تنها نباشم در اين شهر
براي خودم نامه گاهي نوشتم
بياد شب و روز تنهايي
ترانه براي نگاهي نوشتم