پرستوها و انسانهاي خسته همه رفتند گويا دسته دسته پرستويي نمانده روي بامي اگر هم مانده بال او شکسته دگر هرگز نمانده باغباني اگر هم مانده، گلدانها شکسته در آن گوشه، گمانم بلبلي مست که در اندوه يک لاله نشسته بده اي مهربان دستت به دستم که در اينجا بسي دلها شکسته