مي گويند زمين مثل سيبي است که دور خودش مي چرخد و خودش دور خورشيد. زمين بايد عاشق آفتاب باشد وگرنه يخ مي بندد مثل قطب شمال و جنوب خودش. هميشه فکر مي کنم چرا سيب ها مثل ما آدم ها نيستند.هي روي زمين غل مي خورند و آخرش هم توي جعبه مداد رنگ - طبق قانون چندم نيوتن- به تعادلي جاويد مي رسند. من ادعا نمي کنم که گلها را شبيه همسرم نازي دوست دارم اما خوب مي دانم که يکي بايد چاقو را بگذارد روي نصف النهار سيب ها و از تفريق جهان دو همزاد - دو نيمه همگون- بيافريند.مي خواهم يک قصه بگويم....قصه حوا...قصه آدم....قصه سيبي که از آنوري قسمت نشده است اما....
وب خيلي خوبي دارين بسيار عاليست
خوشحال ميشم به من هم سري بزني