حالمان بد نيست غـم کم مي خوريم کم که نه!هر روز کم کم مي خوريم
آب مي خواهم ، سرابــــم مي دهند عـشـق مي ورزم عــذابــم مي دهند
خـود نمي دانم کـجا رفـتـم به خــواب از چه بـيـدارم نکردي ؟ آفــتـــــــاب
خـنـجـــري بر قـلــب بـيــمــارم زدند بي گــــنـــــــاهـي بـودم و دارم زدند
دشنه اي نـامــرد بر پـشـتـم نشست از غــــــم نـامـردي پـشتتـم شکست
سنگ را بسـتـنتد و سگ و آزاد شد يــک شــبــــــــــــه بيداد آمد داد شد