دوش چه خورده اي مگر ؟ بوي شب و شراب نيست
بوي پياله هاي عشق بوي مي خراب نيست
خروس شب نخفته هم بانگ سحر نمي زند
تا كه در اين سجاده ها بوي خداي ناب نيست
هر كه قصاب شهر شد تيغ به عقل و جان زند
سيخ به گوش خر كند بوي دل و كباب نيست
كوه به باد پرنيان نيست تحملش چرا ؟
كوچ هزار و بلبلان از غم بوي اب نيست
لاله ي واژگون نگر حادثه مي كند خبر
پشت قلم شكسته شد بوي خط و كتاب نيست