تقديم به همه شعر دوستان عزيز
اسير خاک غم عشق
باور نمي کنم که تو تغيير کرده اي
در لابلاي خاطره ها گير کرده اي
مي بخشمت تو را به همين سادگي ولي
باخود نگفته اي که کمي دير کرده اي
گيرم که هيچ وقت تو عاشق نمي شدي
حالا چه شد که روي به تقدير کرده اي
بامن بگو به دفتر عمرت بدون من
از خاطرات عشق چه تحرير کرده اي
همدست روزگار شدي سالهاي سال
حالا بيا ببين که مرا پير کرده اي
مهر و وفاي من همه پاي تو مرده اند
فهميده اي خودت همه را زير کرده اي
در حسرت نگاه تو ماندم هميشه من
از گريه چشم هاي مرا سير کرده اي
آصف اسير خاک غم عشق شد عزيز
مثل هميشه باز تو تاخير کرده اي