تو را نظاره ميكنمبه ماه تاب آسمانبه كوهها به دشتهابه رودها به كوچه هاتو نيستي كنار منولي نگاه و ياد توكه با منست و با منتچه گفتگو كه مانده استتو اي ترانه ساز منگمان مگن كه رفتنتتو را برد ز ياد منكه جاودان جاودانه ايتو در خيال من
واقعا زيبا بود شايان جان