delneshin bood
يك پنجره براي ديدن, يك پنجره براي شنيدن
يك پنجره كه مثل حلقه ي چاهي در انتهاي خود به قلب زمين مي رسد.
و باز مي شود بسوي وسعت اين مهرباني مكرر آبي رنگ
يك پنجره كه دستهاي كوچك تنهايي را از بخشش شبانه عطر ستاره هاي مهر سرشار مي كند.
مي شود از آنجا خورشيد را به غربت گلهاي شمعداني مهمان كرد
يك پنجره براي من كافيست.
سلام
به به چقدر وبلاگ پر محتوايي
شعرات هم واقعا زيباست
بازم ميام به ديدنت
به اميد ديدار
آقا شايان كارت حرف نداره
موفق باشي
سلام شايان عزيز
واقعا شعر مينويسي داداش اي ول داري
زنده باشي
عقربه هاي ساعت رو به مشرق يخ بسته اند.چشمانم سکوت کرده اند فقط نيمي از بلور مهتا ب در اسمان پيداست و نيمي ديگرش را ابرها به اسارت بردند دلم هواي تپيدن با ستارگان را دارد و چشمانم هواي باريدن با ابرها .
شرمنده دير آنلاين شدم شما ناراحت شدي از دست ما
گفتي لينك باكس گذاشتم ولي من چيزي نميبينم
به هر حال من لينك شما رو تو لينك باكس قرار دادم
اگه لينك باكس ما رو تا فردا نذاري ما هم لينك شما رو حذف ميكنيم
سلام.
شعره قشنگي بودش.هر موقع آپ كردي خبرم كن هميشه!!
من آپم سر بزني خوشحالم ميكني!!
دوش مي آمد و رخساره بر افروخته بود
تا كجا باز دل غم زده اي سوخته بود
زيبا بود