چه مي شد که مرزي نبودبراي نثار محبتو انسان کمال خدا بود
چه مي شد که نبض گل سرخطپش هاي هر قلب عاشقوعشق آخرين حرف ما بود
چه مي شد که دست من و توپل محکم عشق مي شد براي تمامي دنياو دنيا پر از شوق پروانه ها بودو جنگل رهاورد گل دانه ها بودچه مي شد که اندوه ما راشبي باد همراه مي بردو فردا هوايي دگر داشتگل مهرباني به بر داشتچه مي شد که خواب گل نازبه روياي ما رنگ ميزدو رويا همان زندگي بود