کسي گفت شرط دوست داشتن و عشق حفظ آن هست
راستي نهايت عشق را مي تواني در چشمهاي مضطربم بخواني؟
اگر مي تواني پس تو هم مانند من عاشقي!!!
گفتم اضطراب؟ از کجا فهميدي ؟از رنگ زرد رخسارم؟؟؟
يادم نيست از که شنيدم اما خوب گفت که:
عشق رنگ زرد خورشيد مهربان است....
راستي عشق را از رنگ پريده ام مي خواني؟؟؟ مي خواني مگر نه؟؟؟
پس تو هم مانند من عاشقي.....
نازنينم قسم به لحظاتي که ياد تو دنيا را برايم باراني مي کند!!!!!!!
آها!!!! راستي کجا مي روم؟؟؟؟ عشق سوگند خوردن دارد؟.......
نه.........مگر نه؟؟؟
ديدي پس تو هم عاشقي مانند من.......
مثل خيلي ها که کسي را دوست دارند و هرشب قصه ي وصال را زمزمه مي کنند
ميداني نازنينم .......مي داني مگر نه؟ ؟ ؟ بگويم؟ ؟ ؟ بازهم؟
آخر عهد کرديم که راز دل با کس نگوييم ؟ ؟ ؟
پيمان شکني بکنم؟ ؟ ؟
دوست داشتنت را فرياد بزنم؟ ؟ ؟ مي خواهي؟ ؟ ؟