salam..ghashango delneshin bood
اي طلائي رنگ
اي تو را چشمان من دلتنگ
من غرور بس گرانم را که بر نيلي غبار آسمان ها مي تکاند بال
چون شکسته پر عقابي پير
در حصار چشمانت بند ِ لبخنده اي کردم
من نگاه مهربانم را که از اعماق قلبم ريشه مي گيرد
شادمانه تا به صبح انتظارت مي دوانم گرم
تا کدامين پنجه بگشايد قباي صبح آن ديدار