از كوچه ي زيباي تو امروز گذشتم
ديدم كه همان عاشق معشوقه پرستم
يك لحظه ي به ياد تو در آن كوچه نشستم
ديدم كه ز سر تا به قدم شوق و اميدم
هر چند گل از خرمن عشق تو نچيدم
هر جا كه نشستم سخن از عشق تو گفتم
با اشك جگرسوز دل سخت تو رفتم
خاك ره اين كوچه به خار مژه رفتم
دل مي تپد از شوق كه امروز كجايي
شايد كه دگر باره از اين كوچه بيايي
وبلاگ قشنگي داريد
موفق باشيد...