شایان نجاتی ::
یکشنبه 85/6/26 ساعت 2:2 عصر
مرا ببوس... زمان وداع ما شده است
پرنده از قفس این و آن رها شده است
صبور باش و مرا بین گریه غرق نکن
دوباره چشم تو دریای ربنا شده است
مرا به سینه پر مهر خویش چسباندی
عزیز من! دلم از سینه ام جدا شده است
کدام دست به زخم من و تو مرهم زد؟
کدام پنجره روی من و تو وا شده است؟
شبیه شهد و شکر میچشد غریبی را
تنی که با تب تبعید آشنا شده است...
تقدیم شد به دوست عزیزی که می خواهد به غربت سفر کند....
البته این شعر را از زبان ایشان نوشتم که ایشان تقدیم به مادرش کرده است.....
(پور کاشانی و شایان نجاتی)
کلام مهربانی()