قصه اینجوری شروع شد.. من وچشمات و ترانه
تو رو خواستن تا همیشه..... گریه و اشک شبانه
تو می دونی تا همیشه..... من به یاد تو می مونم
هرچی که ترانه دارم ..واسه ی چشات می خونم
واسه داشتن دستات.... لحظه هام پر از بهونه اس
دیدن صورت ماهت....... ...یه خیال عاشقانه اس
بی تو من هیچی ندارم.. پیش چشمات کم می یارم
اگه تو بخوای می میرم جون به دستات می سپارم
لحظه ها مو با حضورت ..عاشق وترانه خون کن
با نگاه پاک و معصوم........ دل سردمونشون کن
تو مثه اب و نفس باش.... واسه این عاشق مجنون
رو تن این خاک تشنه........ تو ببار همیشه بارون
(شایان نجاتی)