شایان نجاتی ::
شنبه 84/5/1 ساعت 4:3 عصر
درد هجرانت مرا دیوانه کرد
در بیابان بی کس و بی خانه کرد
من زعشقت دل بریدم از همه
عاقبت درد غمت قلب مرا ویرانه کرد
در بیابان سوز باد وحشی استاد عشق
بوته های خشک و سنگ بی صدا
سوز عشق قلبما نشنیده اند
زجر عشقت سنگ را بیچاره کرد
ناله شبگیر قلبم سوز صحرا را شکست
در سکوت مبهم شب گم شدم
درد هجرانت ببین با من چه کرد
بی کس و تنها مرا اواره کرد.
من سعی میکنم از احساس و ازته دل شعر بگویم
این شعرم حرف دلم هست و انچه احساس کردم.
کلام مهربانی()