شایان نجاتی ::
جمعه 91/3/12 ساعت 2:8 عصر
با درود
در اواخر فروردین 1391 لحظاتی که بارون میومد
رحمت خدا شامل حال ما شد و بهترین خبر زندگی به من داده شد
تو همون حس و حال که وصف حالش قابل توصیف نیست ترانه ای نوشتم
که بیت بیتش حس و هوای واقعی دلم بود
حس پدر شدن به من بال پرواز داد و در آسمانها پرواز کردم...
خدایا شکرت.
تقدیم به دختر عزیزم...
دخــتــر نـــاز بــابـا
خوش اومدی بدنیا
یه تیکـه از وجـودم
معنـــــی پاک دعـا
((خورشید تو دستای توست
توی چشـــات ستاره
لبخـــــند تــو گـل من
شادی واســم میـاره))
لحظـــــه میـــلاد تـــو
بارون نــم نـــم اومــد
یه حــسِ خـــوبِ تازه
ســـراغِ قلبـــم اومــد
مثــــلِ گــل شـــقایق
توی بهـــار شـــکفتی
معنــــی زندگــــی رو
با خنده هات تو گفتی
عطـــر گلهــــای پــونه
چشم و چـــراغ خونه
مـــاه قشـــــنگِ نــازم
چشـــات یه آســمونه
(شایان نجاتی ترانه سُرا)
تقدیم به دختر عزیزم
با سپاس ویژه از خانم (ترانه مکرم ترانه سُرا)
به خاطر سرودن بیت سوم و چهارم...
کلام مهربانی()