شایان نجاتی ::
چهارشنبه 84/7/6 ساعت 10:22 عصر
وقتی به دنیا امدم
چشمانم پر از گریه بود!!
ولی لبهای همه خندان
همه از گریه ام خوشحال بودند
ولی نمی دانم چرا گریه می کردم
شاید تعبیرش این بود
گر چه زندگی زیباست
ولی دنیا بی وفاست
کمی که بزرگتر شدم
دنیایم زیباتر شده بود
دنیای کودکی ها چه زیباست
از کودکی که گذشتم
دیدم که جوانی هستم پر از احساس
و دنیا را زیبا تر می بینم
و دنبال یک هم پرواز
شاید میلاد من اصلابرای کسی مهم نباشد
ولی خدا که بیهوده مرا نیافریده
راستی شاید هم ذره ای بودم
از یک دنیای دیگر
امده ام تا با ذره ای دیگر نور شوم
شاید هم امده ام از شعر و احساس بنویسم!!!!
تا صفای دلهای پاکتان ارامشم بخشد
من اینها را خیلی دوست دارم
خدا مادر اسمان هفت اب ابی احساس
تا وقتی زنده ام از شعر و احساس می نویسم
راستی هشتم مهر تولد منه تولدم مبارک
کلام مهربانی()