شایان نجاتی ::
چهارشنبه 84/1/24 ساعت 7:55 عصر
عشقا با تو جونی دوباره می گیرم و این جون نا قابل را نثارعشق بی همتایت میکنم.
با تو دریا میشوم ابر می شوم نهایتش بارون میشم تا اشک غرور را زیر پات جاری سازم. بیا پیشم با من حرف بزن ارومم میکنی چون نیازم به نیازت زنده است.
بیا ای عزیزبی تو هیچ و با تو همه چیزم.بی تو کویر بی عشق با تو سبزه زار محبتم. دلم با صفای دلت اروم میشه این ارامش با گرمی صدات تا اوج بی نهایت پرواز میکنه.
مهربونا سرنوشتم به سرنوشتت گره خورده پس بیا با هم بسازیم این سرای ابدی را.
برای تو مینویسم توئی که دنیا یت به زیبائی اسمون بی کرانه الهه زیباییهاست .ای تک ستاره خیالی ام عاشقت میمانم تا زمانی که نفسم با نفس تو امیخته...
کلام مهربانی()