شایان نجاتی ::
جمعه 84/9/18 ساعت 2:22 عصر
هنوز مانده عطر خیالت تویی که در زمانی به من رسیدی
ولی افسوس که من خواب بودم پس چرا صدایم نکردی
مرا با الفت گلستان وجودت محرم نکردی چرا چرا؟؟؟!!
ای که تو دستت در جویباران عشق جاری بود
و گرمای نفسهایت حتی داغتر از لحظه پیوند دو عاشق بود
من که اسمت را می گذارم ستاره خیالی می پرسی چرا؟؟
چون هیچ لحظه کنارم نماندی فقط گذاشتی و رفتی
حالا باز هم من می میرم از ندیدن سوسوی چشمانت
از جاری نشدن ذرات پاک نورانیت در وجودم
کاش باز هم طلوع کنی در این ستاره مردگی
کلام مهربانی()