شایان نجاتی ::
پنج شنبه 84/12/11 ساعت 11:1 صبح
به اسم آشنایی رفاقتی به پا کردی
به نام اون رفاقت دیدی با من چه ها کردی
می گفتی با من از دنیا دیگه هیچ انتظاری نیست
می گفتی در کنار من تو را با گریه کاری نیست
شدی درد و دوای من شدی مثل خدای من
شدی درد آشنای من شروع انتهای من
برو دیگه نمی خوام با حرفات همصدا باشم
می خوام مثل خود تو با هر کس بی وفا باشم
منا به حال خود بگذار گرفتم درسما اینبار
تو را دیگه نمی خوام به دیدارت نمی آم
دوستان این شعر از خودم نمی باشد نظر یادتون نره.
کلام مهربانی()