شایان نجاتی ::
سه شنبه 85/3/16 ساعت 1:30 صبح
سلام دوستان عزیز
این بار یک غرل از دوست عزیزم
آقای چالژ عزیز براتون گذاشتم
حتما نظر بدهید با تشکر از همه عزیزان.
ای پری وش از چه رویت را زمن گردانده ای
وا نهادی در ره عشق چون من وا مانده ای
تشنه ای رابرده ای تا بر لب جوی زلال
با قساوت تشنه را لب تشنه بر گردانده ای
سر سپردم دامنت شاید که دل گیرد قرار
پس چرا دامان خود را دام دل گردانده ای
ای که تو نا خوانده ای از درس عشق حرف الف
از چه رو از این الفبا حرف (یا) را خوانده ای
ساقیا واقف بودی از راز مستی پس چرا
جرعه ای از باده نابت مرا نوشانده ای
خواستی پروانه باشم گرد شمعت در طواف
خواستم. اما چرابال و پرم سوزانده ای
قصد جانم کرده بودی گر تو اندر این مصاف
دشنه ات را جای سر بر دل چرا بنشانده ای
عهد همراهی اگر بودت در این راه خطیر
همسفر وا گو چرا در نیمه راه مانده ای...
کلام مهربانی()