شایان نجاتی ::
دوشنبه 85/4/19 ساعت 10:28 صبح
بی خانه ای بودم و بی پناهی
در عمق چشمانت آواره شدم
در ژرفای نگاهت خانه ای ساختم
از اشک تو نوشیدم
اشکت آب حیاتم شد
عمری در چشمانت زندگی کردم!!!
از نگاه مقدست بر حریم کبریایی جان می گرفتم
و از نگاه پر گناهت بر هوسهای زمینی بی جان می گشتم
حالا از من چه مانده باقی؟!!!
جزء گناهی که تو دیدی من سوختم و خاکستر شدم!!!!!
دلتنگم!!!
دلتنگ یک نگاه مقدسی که دوباره خدا را ببینی
تو را به حرمت پاکبازان عشق الهی
دوباره خدا را ببین تا جانی تازه بگیرم.
(شایان نجاتی)
http://www.adinebook.com
کلام مهربانی()