سلام
شعر زیر رادوست گرامی حسین اقیان(چالژ)عزیز
در زمان فاجعه بم سروده اند
پنجم دی ماه سالروز این واقعه جانسوز می باشد
بغض کرد ابر سیه از رنج و غم
از بلای نازله بر شهر بم
گریه اغا زید چشم ا سمان
سیل خون شادی ربوده از زمان
صبحگاهی طبل خاموشی زدند
کوس ویرانی بر ابادی زدند
نیمه افراشته درفش کا ویان
شد سیه پوش پرچم ایرا نیان
تیر تقدیر قلب ایران چون شکافت
خواب راحت بر دو چشمش ره نیافت
تل خاکستر کنون بین ارگ او
ماتم ادوار بین از مرگ او
جغد شوم بر کاخ ارگ بم نشست
گرد ماتم بر سر ایران نسشت
پاره شد اوراق عشق و عاشقی
واژگون گشته رواق عا شقی
شرحه شرحه سینه ملک شریف
زیر خاک اندام طفلان نحیف
همت جانا نه ای بار دگر
ترک و تازی فارس و ایل سنگسر
تا نهیم مرهم با افعال خویش
بر دل بشکسته و بر قلب ریش
چون محک شد این بلا بر عالمی
تا که بشنا سی عیار ادمی
در مثل بینی تو مرگ خود عیان
کن تجسم قبر و مرگ دیگران
بهر عبرت جان و مال ملتی
درس تو شد تا بیابی علتی
در عزای دیگران جانا مخند
باب یاری بهر همنو عان مبند
گر بدرد ارد عضوی را زمان
دیده گر ید ناله خیزد از زبان
دیده بگشا ضجه ای را گوش کن
قطره ای از زهر دوران نوش کن