شایان نجاتی - شعر و احساس

من و خدا و مناجات قدر

شایان نجاتی :: پنج شنبه 85/7/20 ساعت 8:6 عصر

الهی ...

خدایا امشب شبی است که علی(ع) به دیدار تو می آید شبی که سراسر نور و رحمت است

شبی که مولای من بر سر سجاده عشق به امید وصال تو غرق در خون می افتد

خدایا تو شاهد باش

خدایا می دانم امشب هر چه که بخواهم به من می دهی

ولی این بار نمی گویم چه به من عطا کن

یا کدام مشکلم را حل نما که این داستانی است بس تکراری و بلند.......

اما امشب دل همچون سنگم هم دست به دعا برداشته امشب شبی است

که بیشتر از هر زمان دیگری یاد تو در دل من جاریست

فقط و فقط از تو با همه عظمت و بزرگیت با همه غفار بودن و ستار بودنت

با همه رحمان و رحیم بودنت با همه شکور و مختار بودنت با همه محبتت.....

می خواهم مرا به آنچه که خود می پسندی راضی گردانی..

همین برای من بس است

همین.

کلام مهربانی()

ماندگار

شایان نجاتی :: یکشنبه 85/7/16 ساعت 11:47 صبح

دلم تو را خوب می شناسد

چشمهایم از تو تصویر آرزویی ساخته است

از همان قابی که تو آن را شکسته ای

و در باختنی که به سوگ نشسته!!!

و اما خاطره ات در وجودم تکرار می شود

هنوز هم ماندگار ترینی

هنوز هم بهترینی

و می دانی.......

که می مانم و می مانی

حتی اگر مرا قابل ندانی

در یاد منی

در یاد توام

ای قشنگترین بهانه ام.

(شایان نجاتی)

کلام مهربانی()

یه حس عاشقانه

شایان نجاتی :: چهارشنبه 85/7/12 ساعت 2:44 عصر

یه حس عاشقانه ست..............وقتی که بوسش می کنم

مهر نمازمو می گم.......................خدا را حسش می کنم

یه حس عارفانه ست.....................وقتی نگاهش می کنم

از دنیا می شم بی نیاز.....................جونو فدایش می کنم

(شایان نجاتی)

کلام مهربانی()

تولد شایان

شایان نجاتی :: جمعه 85/7/7 ساعت 12:26 صبح

سلام دوستان و یاران همراه

هشتم مهر روز تولد منه دوست دارم واسم کامنت بگذارید

سعی می کنم فورا جواب شما را در زیر همان کامنت بدهم.

چه شما دوست عزیز و چه شما رهگذر شعر و احساس.....

من 27 ساله می شوم انگاری دیگه داریم پیر می شیم.......

این هم یه ترانه واسه روز تولد خودم.......

تولدم مبارک...............................با عطر گلهای یاس

با مروارید و الماس....................یه دنیا شعر و احساس

تقویم دل ورق خورد........................مهر اومده دوباره

من منتظر نشستم ...........................تا گل واسم بیاره

هشتم ماه واسه من.......................پر از عشق و امیده

دشت سرخ غرورم.........................امروز دیگه سفیده

شما منو چه ساده.......................بردین به جشن مهتاب

ترانه های قلبم................................شدن قد یه کتاب

تو سفره دل من...........................عشقتون موندگاره

شما منو دوست دارین........................پاییز من بهاره

از صمیمیت همه شما دوستان با وفا و با مرام سپاسگزارم.......

کلام مهربانی()

راز

شایان نجاتی :: چهارشنبه 85/7/5 ساعت 10:47 صبح

ای خوب من ای همزبون

همدم من ای مهربون

قصه می گم برای تو

قصه ماه و آسمون

عشق تو چشای مستته

یه شاخه یاس به دستته

اون که تو سینت می تپه

دل خدا پرستته

عاشق خوبی هاتم و

برام عزیزی همیشه

خدایشم که هیچ کسی

تو دل من جا نمی شه

بس که خوبی بس که گلی

تو دل بی تاب منی

روزا جلوی چشمام و

شبا توی خواب منی

من چی بگم ازاون نگات

از اون دو تا چشای ناز

فقط بگم توی دلم

خونه داری مثه یه راز

(شایان نجاتی)

کلام مهربانی()

نگاه

شایان نجاتی :: پنج شنبه 85/6/30 ساعت 5:59 عصر

نگاهم که کردی دلم پر گرفت

دلم غربت زنگ آخر گرفت

نگاهم که کردی سکوتم شکست

درون دلم عشق گویی نشست

نگاهم که کردی زمان صبر کرد

دل آسمان را پر از ابر کرد

و بعد از نگاه تو باران گرفت

و عشقی درون تنم جان گرفت

نگاهم کن و باز با من بمان

تو حرف دل بی کسم را بخوان

نگاهم کن ای زندگی بخش من

و با قلبم از عشق حرفی بزن......

(ترانه از پور کاشانی )

کلام مهربانی()

وداع

شایان نجاتی :: یکشنبه 85/6/26 ساعت 2:2 عصر

مرا ببوس... زمان وداع ما شده است
پرنده از قفس این و آن رها شده است
صبور باش و مرا بین گریه غرق نکن
دوباره چشم تو دریای ربنا شده است
مرا به سینه پر مهر خویش چسباندی
عزیز من! دلم از سینه ام جدا شده است
کدام دست به زخم من و تو مرهم زد؟
کدام پنجره روی من و تو وا شده است؟

شبیه شهد و شکر می‌چشد غریبی را
تنی که با تب تبعید آشنا شده است...

تقدیم شد به دوست عزیزی که می خواهد به غربت سفر کند....

البته این شعر را از زبان ایشان نوشتم که ایشان تقدیم به مادرش کرده است.....

(پور کاشانی و شایان نجاتی)

کلام مهربانی()

< << 11 12 13 14 15 >> >