شایان نجاتی - شعر و احساس

دست مهربونی

شایان نجاتی :: سه شنبه 84/10/6 ساعت 4:28 عصر

دست تو مقدسه مثل نماز عاشقاست

اسم تو نوازش لبهای سرد و بی صداست

چی می شد عشقا همه مثل تو آسمونی بود

چشم تو دنیایی ازجنس محبت و وفاست

دست مهربون تو هدیه ای از لطف خداست

همه نوازشات آرامش و صلح و صفاست

نفسا تازه میشن وقتی که بوی تو می یاد

همیشه نفس بکش عطر نفسهات کیمیاست

تپشای قلب تو قصه ای از راز و نیاز عاشقاست!!!!

مثل دریا اگه پاکی اینم از معجزه هاست!!!

دل من جوون می شه وقتی صداتا می شنوم

همیشه واسم بخون ترانه هات اوج صداست

کلام مهربانی()

زندگی

شایان نجاتی :: جمعه 84/10/2 ساعت 6:25 عصر

زندگی را آنچنان سخت نگیر

من نمی گیرم هیچ

انچنان سخت نگیر که من نمی گیرم هیچ

من نمی گیرم هیچ

جای شکرش باقیست تن سالم دارم

گردنی امن و امان از تیغ ظالم دارم

آبرویی آنچنان و بر و رویی کم و بیش

دست بی آز و طمع دارم و

سر درون لاک خویش

نه دلم در پی ازار کسی ست

نه نگاهم شور بر گرمی آزار کسی ست

وضع من عالی نیست

جای شکرش باقیست خانه ام خالی نیست

یک سماور دارم که در ان می جوشد

جانمازی هم هست بر سر طاقچه اش

سفره نانی هم هست که پر است شکر خدا

پر از نان لواش

قاب عکسی ست به دیوار اطاق آویزان

یادگاریست که از مادر پیرم دارم

بر سر سفره ی عقد

پدرم تا امروز همچنان مظلوم است

از نگاهش پیداست

جای شکرش باقیست خانه ام خالی نیست

گریه یی هست کز آن زن همسایه ماست

صبحها می اید به غذای سرد شب مانده ما

روزگاریست که عادت دارد

جای شکرش باقیست خانه ام خالی نیست

تو حیاط خونه مون

اون طرف حوضش یه تلمبه س

توی حوضش سه چهار تا

ماهی های گرد و قلمبه س

رو درخت دم حوض

پر از گنجشکای ریز و درشته

پر از کلاغای تشنه و گشنه

عصرا دیدن داره اونقده شلوغ پلوغه تو حیاط

انگاری جلو سینماس و

پنداری شبهای جمعه س

جای شکرش باقیست نفسی هست هنوز

که هنوز می اید زندگی را آنچنان سخت مگیر

دوستان گرامی این شعر از استاد مسعود فرد منش

شاعر بزرگ عصر ماست

کلام مهربانی()

مریم پاک

شایان نجاتی :: شنبه 84/9/26 ساعت 5:24 عصر

دو چشمانم را می بندم شاید عشق را باور کنم

دستانم را با زنجیر می بندم تا اسارت را یاد بگیرم

انقدر اسیر باشم تا دیگر هرگز از عشق رهایی نیابم

دریچه قلبم را می بندم تا غیر تو در ان نبینم

راستی میدانی؟!!

گل مریمی در قلبم رویده از پاکی سرنوشتم

چون گل مریم قلبم از خون من می نوشد

بسیار سرختر از مریم های کوهها و دشتهاست

اگر در اینه قلبم سراغ عشق را بگیری

جزء مریم سرخ پاکی نمی بینی

که روی هر برگش نوشته شده است

خدا را دوست دارم خدا را دوست دارم

دوستان وقتی که این شعر را نوشتم

انگار حس کردم بسیار سبک شدم

شما هم احساس قلبی اتان را بگویید

با تشکر شایان نجاتی

کلام مهربانی()

نوید عاشقی

شایان نجاتی :: دوشنبه 84/9/21 ساعت 9:23 عصر

مژده می دهم که اگر تو پاک باشی خدا تو را

دوباره متولد می کند تا یک بار دگر زندگی کنی

نوید می دهم تو را که اگر عاشق واقعی باشی

تو و عشقت سفر کنید به کشور عشق و وفا

اگر تو دلت را پاکبازانه در ره عشفق ببازی

همچون پرنده ای پرواز میکنی به درگاه الهی

نوید عاشقی برای عاشقان واقعی است

(عاشقان در اوج پروازند از این خاکدان)

(چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان)

دوستان با نظرات خوبتان مرا یاری نمایید

کلام مهربانی()

ستاره خیالی

شایان نجاتی :: جمعه 84/9/18 ساعت 2:22 عصر

هنوز مانده عطر خیالت تویی که در زمانی به من رسیدی

ولی افسوس که من خواب بودم پس چرا صدایم نکردی

مرا با الفت گلستان وجودت محرم نکردی چرا چرا؟؟؟!!

ای که تو دستت در جویباران عشق جاری بود

و گرمای نفسهایت حتی داغتر از لحظه پیوند دو عاشق بود

من که اسمت را می گذارم ستاره خیالی می پرسی چرا؟؟

چون هیچ لحظه کنارم نماندی فقط گذاشتی و رفتی

حالا باز هم من می میرم از ندیدن سوسوی چشمانت

از جاری نشدن ذرات پاک نورانیت در وجودم

کاش باز هم طلوع کنی در این ستاره مردگی

کلام مهربانی()

حدیث مهربونی

شایان نجاتی :: یکشنبه 84/9/13 ساعت 9:49 عصر

من نوشتم اسمتا رو برگ گلهای سفید

رو تن آینه ها با صد هزار عشق و امید

از دلم یه پل زدم از تو تا اوج آسمون

پیچیده تو هوامون عطر خدای مهربون

دیگه گلهای سفید همیشه بوی تو می دن

همه آینه ها تو را نشون من می دن

حالا هیچ فاصله نیست دیگه میون من و تو

پر شده بوی خدا دیگه میون من و تو

تقدیم به همه دوستان با وفا و گلم

کلام مهربانی()

ارزو

شایان نجاتی :: چهارشنبه 84/9/9 ساعت 9:40 عصر

ارزو داشتم مثل چشمه ای جاری باشم

به همه جا بروم و هرگز یک جا نمانم

ارزو داشتم مثل اشک صاف و زلال باشم

جاری شوم از چشمی و بشویم کینه ها را

ارزو داشتم مثل دریا ابی باشم

امواجم ساحلی را نوازش کند!!!!

ارزو داشتم مثل باران پاک باشم

اهسته ببارم بر دل خاک تشنه

ارزو داشتم مثل جنگلی سبز باشم

تا بربایم از دل رهگذری محبت را!!!!

ارزو داشتم عشقها همه اسمونی بودند

ارزو داشتم ارزوهای همه پاک بود

حالا ارزوی شما دوستان عزیز چیه؟

کلام مهربانی()

< << 21 22 23 24 25 >> >