شایان نجاتی - شعر و احساس

یا علی(ع) دستم بگیر

شایان نجاتی :: شنبه 84/7/30 ساعت 6:39 عصر

امشب نوری در قبله عشق الهی به خاک می افتد

مرد ترین مردان علی (ع) را با تیغ کین ضربت می زنند

دینداری که تمام سختیهای اسلام را بر شانه اش تحمل کرد

ان بزرگ مرد ان چشم و دل محمد(ص)

امشب مولای ما بر سجاده عشق میافتد

امشب نوری غرقه به خون بر محراب می افتد

ای اسمان تو هم خون ببار شاید ارام شوی

یا علی(ع) جان ذکر نامت دلهایمان را پر نور میکند

یا علی(ع) جان ذکر نامت دلها را پر توان تر میکند

یا علی(ع) جان ذکر نامت تا دنیا دنیاست بر زبان ما جاریست

یا علی(ع) جان دست منم بگیر من که افتاده جانم

خدایا شاهد باش که سلطان دین را غرقه به خون می کنند

خدایا ما را از رهروان پاک علی(ع) قرار بده

یا امیر المومنین حیدر کرار

ایام سوگواری سلطان دین علی(ع)

بر تمامی رهروانش تسلیت باد

کلام مهربانی()

غروب عشق

شایان نجاتی :: سه شنبه 84/7/26 ساعت 9:42 عصر

من بودم و غروبی سرخ که نشان از تاریکی تلخی داشت

به ذهنم فشار اوردم تا تو را به خاطر اورم

ولی هر چه سعی کردم به ذهنم هم نیومدی

همان لحظه که خورشید خانم داشت می رفت

به خاطرم اومد که تو تمام هستی من بودی

ولی نمی دانستم که به زیبایی های دنیا نباید دل بست

به تویی که زیبایی محض بودی

انروز غروب عشق من بود

من فهمیدم که وعده گلرخان وفایی ندارد

شکوه هایی که از تو داشتم به فراموشی سپردم

و گفتم که باید او را زخاطر برد

خورشید رفت و شب امد

ولی من هنوز روز را ندیده ام

اگر هر غروب طلوعی دارد

ولی این غروب طلوعی ندارد

حالا دیگر من مانده ام و یک دنیا تاریکی

غروب عشق اگر غمگین بود ولی

این هم پیشکش همه دوستان با مرام

کلام مهربانی()

سفر عشق

شایان نجاتی :: پنج شنبه 84/7/21 ساعت 4:57 صبح

در نگاهم اگر نظر کنی

در نهایت عشق اگر سفر کنی

غرق نور و صفا کنم تورا!!!

مهربانم شوی و هرگز از من حذز کنی

درون دریای عشق اگر سفر کنی

از هفت شهر قلبم اگر گذر کنی!!!

عطر عشق و صفایی دهم تو را

همنفسم شوی نتوانی زمن حذر کنی

از یاد من عاشق اگر گذر کنی

تو بی وفا شوی و از دلم سفر منی

گلی ز وفا و صفا دهم تو را

همسفرم شوی نتوای زمن حذر کنی

در طریقت عشق اگر خطر کنی

سلطان عشق شوی از عشق حذر منی

از کرم بخشم کرامتی تو را!!!!

ماه اسمانم شوی نتوانی زمن گذر منی

این شعرا تقدیم می کنم به همه عاشقان

به سفر عشق حتما حتما نظر بدهید

کلام مهربانی()

جادوی عشق

شایان نجاتی :: شنبه 84/7/16 ساعت 8:56 صبح

باز مینویسم از امید و ماندن عشقی بزرگ

تو که چشمانت به زیبایی رنگین کمان بعد بارون بهاره

دستانت به مهربانی خود باران

من در افاق نگاهت در انتهای سو سوی چشمانت گم شده ام

این دلم که هدیه خداست تقدیم به تو

من مثل کویری سرد بودم

از نوازش بارانی بر وجودم بی نصیب بودم

تو همان باران بودی که بر من باریدی

که من شده شدم سبزه زار اعجاز و جود پاکت

من افتاده ای بودم در اغوش گنگ سکوت شب

تا که مهربانی دستانت بر سرم کشیده شد

تا دوباره روز را از دریچه چشمانت دیدم

دستانت اسمانی بود

نمی دانم شاید هم دستانت از اسمان بر من خاکی بارید

ای عشق تو که امدی در کنارم

نقش عشقی اتشین در قلبم باقی مانده

ای عشق اسمانی مرا دریاب

این بود اعجاز عشق تقدیم به همه دوستان با وفا و گلم

کلام مهربانی()

از جنس باران

شایان نجاتی :: چهارشنبه 84/7/13 ساعت 7:40 صبح

به انتهای احساسی ارام اندیشیدم

به انچه که ارامشی بزرگ است

در نهایت تصویری عاشقانه

به دنبال نگاهی عاشق اما محروم

تصویری که سهمی از ان نداشتم

فقط حس می کردم ارامشی بزرگ است

پاکی ان احساس روحم را نوازشی داد

از خود پرسیدم پاکترین عشق کجاست؟

که از هوی و هوس راهش جداست

ناگهان حس کردم طراوتی بر وجودم بارید

انقدر ارام شدم که زجر دنیا فراموشم شد

بله پاکترین احساس همان تصویر خیالم بود

از جنس باران که مرا جان بخشید

از باران هم پاکتر مگر می شود بود

گفتم شاید این عشق پاک مرا بشوید

و مرا از عشق سیراب کند

این احساس که از اسمان بارید

از جنس باران بود بر خاک تشنه و نا چیز

و حالا من هم قدری پاک شده ام

تصویر خیالم مرا تا اوج برد و ارام کرد

کلام مهربانی()

میلاد

شایان نجاتی :: چهارشنبه 84/7/6 ساعت 10:22 عصر

هنر نقاشی

وقتی به دنیا امدم

چشمانم پر از گریه بود!!

ولی لبهای همه خندان

همه از گریه ام خوشحال بودند

ولی نمی دانم چرا گریه می کردم

شاید تعبیرش این بود

گر چه زندگی زیباست

ولی دنیا بی وفاست

کمی که بزرگتر شدم

دنیایم زیباتر شده بود

دنیای کودکی ها چه زیباست

از کودکی که گذشتم

دیدم که جوانی هستم پر از احساس

و دنیا را زیبا تر می بینم

و دنبال یک هم پرواز

شاید میلاد من اصلابرای کسی مهم نباشد

ولی خدا که بیهوده مرا نیافریده

راستی شاید هم ذره ای بودم

از یک دنیای دیگر

امده ام تا با ذره ای دیگر نور شوم

شاید هم امده ام از شعر و احساس بنویسم!!!!

تا صفای دلهای پاکتان ارامشم بخشد

من اینها را خیلی دوست دارم

خدا مادر اسمان هفت اب ابی احساس

تا وقتی زنده ام از شعر و احساس می نویسم

راستی هشتم مهر تولد منه تولدم مبارک

کلام مهربانی()

حکایت

شایان نجاتی :: یکشنبه 84/7/3 ساعت 10:47 صبح

سلام

دوستان عزیز علت اینکه شنبه اپ نکردم

این بود که پارسی بلاگ دیروز باز نمی شد

من به عشق شما عزیزان در بد ترین شرایط هم اپ کردم

و همیشه با شما عزیزان می مانم

از دوستانی هم که شنبه به وبلاگ امدند متشکرم

حکایت عشق تفدیم به همه عاشقان و دوستان با وفا

حکایتی مینویسم بر پرده دل

اگر عاشقی عشق را باور کن

بر استان قلبت بنویس

عاشقم تا وقتی زنده ام

تاج عشقت را بر سر بگذار

با کلامی ساده فریاد بزن

دوستت دارم دوستت دارم

نگاهت را از عشفت بر ندار

دستت را از دستش جدا مکن

برایش بمان برایش بمیر

حالا که میدانم تو هم عاشقی

افرین به تو افرین به تو

تو با من تا اخر حکایت امدی

افرین به تو که وفاداری

حکایت عشق هنوزم باقی است......

کلام مهربانی()

< << 21 22 23 24 25 >> >