• وبلاگ : شعر و احساس
  • يادداشت : حكايت
  • نظرات : 2 خصوصي ، 32 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    مــيــون خـــواب و بـيــداري تـو رو مــي ديــدم انـگــاري

    به من گـفـتـي نشو عاشق کــه عـشــق داره گرفـتاري

    گذاشتـي سـر روي شونـم به مـن گـفـتـي نمـي دونـم

    چگونه مي شه عاشق شد تــو ايـن دنـيـاي بــيـــزاري

    نشو عاشق نباش عاشق نـگـو حـتــي دوسـتـم داري

    ولي بي عشق چه خواهي کرد

    ولي بي عشق چه خواهي کرد

    ولي بي عشق چه خواهي کرد

    نباش عاشق نشو عاشق

    مني که قصه عشقمو با تو زندگي ديدم

    هواي قلبمو با تو هواي بندگي ديدم

    نپرسيدم نترسيدم

    مني که عاشقت بودم

    چرا گفتي که خواب عشقمو تو سادگي ديدم

    چرا عاشق ترين بودم

    تو رو عاشق نمي ديدم

    عجب خواب پريشوني تو روياي تو ميديدم

    که حتي آرزو کردم تو رو هرگز نمي ديدم

    نشو عاشق نباش عاشق نـگـو حـتــي دوسـتـم داري ولي بي عشق چه خواهي کرد

    ولي بي عشق چه خواهي کرد.

    (**برگرفته از وبلاگ كانون جوانان گلسرخ **)