• وبلاگ : شعر و احساس
  • يادداشت : حكايت
  • نظرات : 2 خصوصي ، 32 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     

    سلام دوست عزيز

    شما هم وبلاگت قشنگه

    از اينكه به من سر زدي ممنونم

    اگه موافق باشي تبادل لينك كنيم.

    باي باي

    شايان خوبم سلام،

    ممنون از اين که هميشه و هميشه منو شرمنده ميکني و به من سر ميزني.منم سعي ميکنم هر وقت آمدم حتما بهت سر بزنم

    سلام/دوست عزيز وبلاگ بسيار زيبايي داري/بروز کردي خبرم کن

    سلام

    وبلاگ خوبي داري من اولين بار ميام سر ميزنم جالب بود موفق باشي

    + سامان 

    سلام

    واقعا زيبا بود شاهكار بود

    سلام . جالب بود . از اينكه سر زدي خوشحال شدم . وبلاگ شما هم حرف نداره . بازم ما رو خوشحال كن . جاي دوري نمي ره . يا علي .

    ممنونم.

    منم راستش خيلي دوس دارم بهت لينك بدم شايان ولي ميدوني كه بلگرولينگم متاسفانه فيلتره و امكانش رو ندارم.

    بازم ممنون.

    پيشت ميام.

    شعري كه نوشتي قشنگ بود..

    اره هميشه بايد دوست داشت و ابرازش كرد.

    اينم يه متنه قشنگ از طرف من :

    نجوم نخوندم , ولي

    مي دونم تو هفت آسمون يه ستاره ندارم...

    **********

    فيزيک نخوندم , ولي

    مي دونم « هر عملي را عکس العملي است...»

    غير از عشق من به تو

    و مي دونم که

    واحد اندازه گيري عشق , ژول و کالري و وات و... نيست

    **********

    زيست شناسي نخوندم , ولي

    مي دونم قلب همون دله

    که مي تونه براي يه نفر

    تنگ بشه

    يا تندتر بزنه

    **********

    شيمي نخوندم , ولي

    مي دونم اگه عشق نباشه

    ملکول هاي هيدروژن و اکسيژن نمي تونن اينقدر محکم همديگه رو فشار بدن

    که اشک جفتشون در بياد

    **********

    راستي ؛

    تو گفتي رياضي خوندي ؟

    اگه راست مي گي

    بگو ببينم

    ( تو وبلاگ اميد خوندم )

    سام.

    مرسي از اين كه بهم اطلاع دادين.

    من شرمندم..

    + بي نام 

    ديروز پس از مردن ادم برفي

    شد آب تمام تن آدم برفي

    امروز دوباره كودكي را ديدم

    سرگرم به جان دادن آدم برفي

    او دكمه ي چشم هاي زيبايش را

    مي دوخت به پيراهن آدم برفي

    او شال ندارد ،نه!ولي دستش را

    انداخته برگردن آدم برفي

    خورشيد طلوع كرد ، كودك برداشت

    آهسته سر از دامن آدم برفي

    هي برف به آفتاب مي زد ، مي گفت

    برگرد !...برو!... دشمن آدم برفي

    + محسن 

    سلام

    اشكي كه بي‌صداست
    پشتي كه بي‌پناست
    دستي كه بسته است
    پايي كه خسته است
    دل را كه عاشق است
    حرفي كه صادق است
    شعري كه بي‌بهاست
    شرمي كه آشناست
    دارايي من است
    ارزاني شماست

    + محسن 

    سلام شايان جان

    حكايت زيبا بود و دلنشين موفق باشي عزيزم

    مــيــون خـــواب و بـيــداري تـو رو مــي ديــدم انـگــاري

    به من گـفـتـي نشو عاشق کــه عـشــق داره گرفـتاري

    گذاشتـي سـر روي شونـم به مـن گـفـتـي نمـي دونـم

    چگونه مي شه عاشق شد تــو ايـن دنـيـاي بــيـــزاري

    نشو عاشق نباش عاشق نـگـو حـتــي دوسـتـم داري

    ولي بي عشق چه خواهي کرد

    ولي بي عشق چه خواهي کرد

    ولي بي عشق چه خواهي کرد

    نباش عاشق نشو عاشق

    مني که قصه عشقمو با تو زندگي ديدم

    هواي قلبمو با تو هواي بندگي ديدم

    نپرسيدم نترسيدم

    مني که عاشقت بودم

    چرا گفتي که خواب عشقمو تو سادگي ديدم

    چرا عاشق ترين بودم

    تو رو عاشق نمي ديدم

    عجب خواب پريشوني تو روياي تو ميديدم

    که حتي آرزو کردم تو رو هرگز نمي ديدم

    نشو عاشق نباش عاشق نـگـو حـتــي دوسـتـم داري ولي بي عشق چه خواهي کرد

    ولي بي عشق چه خواهي کرد.

    (**برگرفته از وبلاگ كانون جوانان گلسرخ **)

    سلام شايان جون

    ما رو ديگه جزو دوستات به حساب نمياري

    باشه عيب نداره من فقط يه مدت نتونستم بيام اين جا من فكر مي كردم با هم دوستيم

    من ليك تو رو ور نمي دارم چون اونو به خاطر اين كه تو بياي او نجا و نظر بدي نذاشتم....

    سلام

    اميدوارم هر جا كه هستي خوش باشي مطلبت محشر بود ما شما رو يادمون نميره

    فعلا

     <      1   2   3      >