واي، باران؛ باران؛
شيشه پنجره را باران شست.
از دل من اما،
چه کسي نقش تو را خواهد شست؟
من شکو فائي گلهاي اميدم را در روءياهامي بينم،و ندائي که به من مي گويد:"گر چه شب تاريک استدل قوي دار،سحر نزديک استاز گريبان تو صبح صادق، مي گشايد پر و بال.تو گل سرخ (نازنين)مني، تو گل ياسمنيتو مثل چشمه نوشين کوهسارانيتو مثل قطره باران نو بهاراني،تو روح بارانيتو چنان شبنم پاک سحري؟- نه، از آن پاکتري. تو بهاري؟ نه،-بهاران از توست.از تو مي گيردوام، هر بهار اينهمه زيبايي را.