سلام
جالب مي نويسي
ادامه بده
خيلي وبلاگ خوب وبا حالي داري
خدا هميشه خودش تورو كمكت كنه كه توي همه ي كارات موق بشي
با تشكر:صادق
سلام شايان جون
دمت گرم هم شعرات هم عكسات
هم وبلاگت هم احساست
معركه ست
اولين وبلاگيه تو عمرم كه نظر ميدم
شاد زي مهر افزون
وبلاگ بسبار خوب و با مطيلب بسيار زيبا
ممنون از حضور شما
با سلام
غروب كارون آپ شد.
منتظر حضور سبزتان هستم.
آرزومند آرزوهاي شما
غروب كارون
وبلاگ قشنگي داريد.اميدوارم هميشه در نويسندگي موفق باشي . خوشحال مي شم به من هم سري بزنيد .
داداش گلم سلام
قلم در دستان تواناي تو كلمات را شاعرانه تر بازنويسي ميكند
اميدوارم هميشه شاد و سلامت ببينمت داداش ناز و مهربونم
خواهرت: نازيلا
سلام شايان جان
اگه دير ميم ببخش
اين بارم زيبا نوشتي
موفق باشي
ياعلي
شاعردريا...............
ترانه کوچکم بر دفتر خاطرات نقش بست
صداي آرامي که انگار رو به احتضار بود
صداي آرام نفس کشيدن مرگ
از آنسوي پنجره به گوشم مي رسيد
مرگ برايم آغوش گشوده بود
و من
هنوزاسير اين دفتر خاطره
اسير زندگي بودم
و مشتاق مرگ
حسرت لحظه اي آرام زيستن
درتک تک سلولهايم مي دويد
خسته از صدا
خسته از هر چيز
براي لحظه اي کوچک
تنها لحظه اي که مرگ را ديدار کنم
ثانيه ها را مي شماردم
پنجره رو به افق گشوده شد
ومرگ آرام با لبخندي به درون آمد
بازوانش را از هم گشود
مثال پرنده اي خسته به سويش پر کشيدم
نوري همه جا را فرا گرفت
آري من مرده بودم!
زيبا بود تقدي به خودت
واقعا زيبا بود و تو دل برو
بازم محشري شايان جان
خانه ماساده تر از كوچه ماست گوشه در گوشه آن صداقت و مهر و وفاست
كوچك اما به بزرگي وجودت دلچسب و دل انگيز كه هرپنجره اش روبه خداست
گزمه فقر اگر دست مرا تنگ نمود غصه اي نيست كه قارون صفا، جلوه نماست
چونكه آويز تجمل به تو لبخند نزد در تماشاگه تو معركه شرم و حياست